گرد بر گرد خیالش

ساخت وبلاگ

 جدیدا به اون خرس زشتی وابسته شدم که هر دو روز در میون زنگ در رو می زنه و وقتی بازش می کنم بی مقدمه  یک واقعیت ناخوشایند دربارم میگه و میره . سی ثانیه وقتش رو می گیره . گاهی هم   دقیقا به جمله اش گوش نمی کنم فقط در رو که براش باز می کنم جاش از خودم می پرسم هو د فاک آر یو .  نوشته شده توسط S.T.A در سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 15:41 | لینک ثابت | گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8inthelightc بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 14:47

تو یه غروب بارونی کنار یک دکه ی بلیط فروشی بی مشتری کسی به من بلیت یک نمایش رو بخشید.چون خیلی ها بی توجه از کنار اون دکه گذشته بودند من فکر کردم یک نمایش معمولیه . اما رفتم . نمایش درباره ی یک دیوانه گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8inthelightc بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:48

چطور متشکر نباشم. تو چیزهایی به من دادی که اگر از تو نبود من هیچ وقت نمی تونستم پیداشون کنم . با هیچ تلاشی نعمتی به این بزرگی پیدا نمی کردم . با هیچ منطقی حتی این همه خوشبختی رو به خودم روا نمی دونستم . اما تو تصمیم گرفتی ازم مراقبت کنی. وقتی می تونستی رهام کنی با اینکه من به وجود تو که نگه ام می داره توجهی نداشتم

گرد بر گرد خیالش...
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8inthelightc بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:40

در اتاق من کسی هست. طرف کتابخونه رفتم تا کاغذهام رو بردارم . اون ناگهان چنان ضربه ای به پاهام زد که از دردش یک لحظه همه ی حافظه ام خالی شد . اون وقت تازه فهمیدم جز همین یک  دقیقه اخیر چیزی یادم نبود.  گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8inthelightc بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:40

چه چیز عجیبی تو روزهایی وجود داره که نماز می خونم و به سختی یه فکر ساده که درگیرم کنه از ذهنم می گذره؟ اما یه روز ول کردن نماز مثل قاطی کردن همه ی فکر هاست؟ دو ساعته نمازم رو عقب انداختم تا این فکر از سرم بگذره که چی بین من و تو باعث میشه دستم بهت نرسه؟ حالا وقتم داره تموم می شه و هنوز نمی دونم. کاش زحمت این هفتاد سال عبادت جلو روم رو می شد تو همین یه ساعت کشید ...حداقل می فهمیدم هفتاد سال چطوری قراره بپرستمت ... روزهایی که نماز نمی خونم همه چیز راجع به من خوب به نظرم میاد. راحت گریم می گیره ... ولی وقتایی که  نماز می خونم همه چی محکمه . حتی هیچی به نظرم نمیاد که باعث دردم بشه جز تو .   آخ خد گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : نماز, نویسنده : 8inthelightc بازدید : 55 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:16

متوجه شده بود که بعضی چیز ها با اینکه عمیقا حسشان کرده بود . در برخورد با کلمات معنایشان تغییر می کند .  به حدی که نه تنها نمی توانست آن ها را به دیگری منتقل کند . حتی خودش هنگام بیان آن ها محسوساتش را باز نمی شناخت . کار به جایی رسیده بود که اغلب از خود می پرسید آیا اندیشه ها کفایت می کنند؟ آیا آن ها تنها حرکاتی کورمال کورمال در تاریکی نیستند ؟ آیا دیدگاه مطمئن جای دیگر نیست؟ آیا در مغز انسان هنوز اعصاب کار نشده ای وجود ندارد که به زودی . یک روز . برای همیشه اندیشه ها را با خود به مکان هایی با تجلیات نامحدود ببرد؟   رومن گاری  نوشته شده توسط S.T.A در پنجشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 13:1 | لینک گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : ریشه,های,آسمون, نویسنده : 8inthelightc بازدید : 59 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:16

منوی وبلاگ درباره وبلاگمن با کسی ملاقات کردم . یک هنرمند واقعی. نقاشی خودم رو پیشش بردم و فکر کردم شاید اون بتونه فکری به حالش بکنه . من بیشتر عمرم رو صرف نگاه کردن به این نقاشی کردم . با یه صبوری بی سابقه به خالی و پر های بی مفهوم صفحه ی خودم دل بستم . وقتیایی بود که می ترسیدم تنها بوم سفیدم رو خراب کنم برای همین با آهستگی تمام بهترین اندیشه هام و بهترین تعلیم هایی که بهم دادن رو گوشه ی سمت راست در یک سوم بالای صفحه با خط ریز نوشتم ... اون قدر ریز و در هم که از جایی که الان وایستادم تمام اون زحمات چند ساله فقط یه لکه ی سیاهه . دعا می کنم که اون هنرمند واقعی بخشی از هنرش رو به این نصفه نیمه گی گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : دفتر,خاطراتم,ورق,زنم, نویسنده : 8inthelightc بازدید : 60 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:16

 می خواستم یک عالمه چیز ازت بپرسم ...بپرسم حکمت تنهایی چیه؟  امروز هوس کردم که داشته باشمت و تخیل تو رو به من بخشید. شایدم تخیل نبود . شاید اتاق کناری هستی...

چشم هام رو قرض بدم بهت تا خودت رو اینجا ببینی ؟ 

یه جور قایم موشکی شده که تو هم نمی خواستی و من هم نه! فقط هر وقت من اونجام تو اونجا نیستی و جای دیگه ای از خونه مشغولی . 

نوشته شده توسط S.T.A در جمعه سیزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 11:36 | لینک ثابت |
گرد بر گرد خیالش...
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : بدترین,نوع,دلتنگی, نویسنده : 8inthelightc بازدید : 46 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:16

منوی وبلاگ درباره وبلاگمن با کسی ملاقات کردم . یک هنرمند واقعی. نقاشی خودم رو پیشش بردم و فکر کردم شاید اون بتونه فکری به حالش بکنه . من بیشتر عمرم رو صرف نگاه کردن به این نقاشی کردم . با یه صبوری بی سابقه به خالی و پر های بی مفهوم صفحه ی خودم دل بستم . وقتیایی بود که می ترسیدم تنها بوم سفیدم رو خراب کنم برای همین با آهستگی تمام بهترین اندیشه هام و بهترین تعلیم هایی که بهم دادن رو گوشه ی سمت راست در یک سوم بالای صفحه با خط ریز نوشتم ... اون قدر ریز و در هم که از جایی که الان وایستادم تمام اون زحمات چند ساله فقط یه لکه ی سیاهه . دعا می کنم که اون هنرمند واقعی بخشی از هنرش رو به این نصفه نیمه گی گرد بر گرد خیالش...ادامه مطلب
ما را در سایت گرد بر گرد خیالش دنبال می کنید

برچسب : رویا, نویسنده : 8inthelightc بازدید : 58 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:16